اصول‌ و مبانی‌ حکومت‌ از منظر امام‌ علی (ع) (1)

نويسنده: آیت الله حسين نوري همداني




به‌ بیان‌ فهرست‌ مطالب‌ِ آن‌، سپس‌ به‌ قدر مجال‌ به‌توضیح‌ و تفصیل‌ در هر یک‌ از زمینه‌ها خواهیم‌ پرداخت‌. راقم‌ سطور، اصول‌ و مبانی‌حکومت‌ علی‌ (علیه السّلام) را در سی‌ و دو اصل‌، به‌ این‌ شرح‌، تنظیم‌ کرده‌ است‌. انگیزه‌ تأسیس‌حکومت‌ علوی‌؛ عنایت‌ شدید به‌ بیت‌المال‌ و دقت‌ در صرف‌ آن‌؛ احتراز از اندوختن‌ مال‌نزد متصدیان‌ حکومت‌؛ زهد و ساده‌زیستی‌ گردانندگان‌ امور حکومتی‌؛ امر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر؛ توجه‌ به‌ حال‌ فقرا، دردمندان‌ و محرومان‌ اجتماع‌ و کوشش‌ در فقرزدایی‌؛ وحدت‌ و اتحاد مسلمانان‌؛ پنهان‌ نکردن‌ کارها از مردم‌ و آنان‌ را در جریان‌ امور قرار دادن‌؛ ندادن‌ میدان‌ و فرصت‌ کسب‌ امتیاز و سوءاستفاده‌ از موقعیت‌ به‌ حاشیه‌نشینان‌ و مقرّبان‌دستگاه‌ حکومتی‌؛ سعی‌ در جلب‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌؛ محبت‌ و احترام‌ به‌ مردم‌ و حفظ‌کرامت‌ آنان‌؛ عنایت‌ خاص‌ به‌ قوای‌ نظامی‌ و انتظامی‌ و دقت‌ در گزینش‌ آنها؛ عدالت‌گستری‌ و احتراز شدید از ظلم‌؛ آگاهی‌ از اوضاع‌ و نقشه‌های‌ دشمنان‌، و احتراز شدید از غافلگیری‌ در برابر ترفندهای‌ آنان‌؛ بی‌پاسخ‌ نگذاشتن‌ تبلیغات‌ دشمنان‌؛ ضرورت‌ِ در دسترس‌ بودن‌ متصدیان‌ حکومت‌ اسلامی‌، و برای‌ خود دربان‌ ننهادن‌؛ آزادی‌ و تأمین‌ آن‌ برای‌ انسان‌ها؛ سفارش‌ اکید اخلاقی‌ و اجتماعی‌ به‌ مأمورین‌ دولت‌ درهنگام‌ انتصاب‌ آنها؛ نظارت‌ دقیق‌ بر اعمال‌ و اوضاع‌ کارگزاران‌ دولت‌؛ تقدیر و تشویق‌ ازنیکوکاران‌؛ سفارش‌ اکید نسبت‌ به‌ امر قضاوت‌ و وظایف‌ قُضات‌ در نظام‌ اسلامی‌ و سعی‌در انتخاب‌ قضاتی‌ که‌ واجد شرایط‌ باشند؛ توجه‌ به‌ حال‌ کشاورزان‌، تجّار و صنعتگران‌ ورفع‌ مشکلات‌ زندگی‌ و کاری‌ آنها؛ مشورت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ اصل‌ در حکومت‌ اسلامی‌؛ میدان‌ ندادن‌ به‌ آنها که‌ از راه‌ تعریف‌ و تملق‌، تقرّب‌ و مقامی‌ را می‌جویند؛ تعلیم‌ و تربیت ‌توأم‌ با تعهد اسلامی‌؛ وعظ‌ و ارشاد و تبلیغ‌ و نصیحت‌؛ صلح‌ و امنیت‌؛ وفای‌ به‌ عهود وپیمان‌ها؛ سعی‌ در آباد ساختن‌ کشور؛ ترویج‌ِ فرهنگ‌ جهاد و شهادت‌طلبی‌ و تثبیت‌ آن‌؛ روش‌ اخذ مالیات‌؛ زعیم‌ و شرایط‌ زعامت‌. اینک‌، به‌ توضیح‌ و تبیین‌ اصول‌ِ سی‌ودوگانه‌ مذکور که‌ بیش‌تر مبتنی‌ بر کلام‌ خود حضرت‌در نهج‌البلاغه‌ است‌ خواهیم‌ پرداخت‌.

انگیزه‌ تأسیس‌ حکومت‌ علوی‌

این‌باره‌ عبارات‌ ذیل‌ را، مأخوذ از خطبه‌ صدوسی‌ویکم‌ِ امام‌ (علیه السّلام)، در آغاز کلام‌ نیزآوردیم‌:(1)
اللّهُم‌َّ اِنَّک‌َ تَعْلَم‌ُ اَنَّه‌ُ لَم‌ْ یَکُن‌ِ الَّذِی‌ کَان‌َ مِنَّا مُنافَسَه‌ً فِی‌ سُلْطان‌ٍ، وَ لاَ الِْتماس‌َ شَی‌ْءٍ مِن‌ْفُضُول‌ِ الْحُطام‌ِ، وَل"کِن‌ْ لِنَرُدَّ الْمَعالِم‌َ مِن‌ْ دِینِک‌َ، وَ نُظْهِرَ الاْصْلاح‌َ فِی‌ بِلادِک‌َ. فَیَأْمَن‌َالْمَظْلُومُون‌َ مِن‌ْ عِبادِک‌َ، وَ تُقام‌َ الْمُعَطَّلَه‌ُ مِن‌ْ حُدُودِک‌َ.
{بار خدایا، تو به‌ آنچه‌ که‌ از ما صادر شده‌ است‌ آگاهی‌ (جنگ‌ها و زدوخوردها)که‌ نه‌ برای‌ میل‌ و رغبت‌ به‌ سلطنت‌ و خلافت‌ و نه‌ برای‌ به‌دست‌ آوردن‌ چیزی‌ ازمتاع‌ دنیا بوده‌ است‌، بلکه‌ برای‌ این‌ بود که‌ (چون‌ فتنه‌ و فساد در شهرها شیوع‌یافت‌، ظلم‌ و ستم‌ بر مردم‌ وارد گشت‌ و حلال‌ و حرام‌ تغییر نمود، خواستیم‌) آثاردین‌ تو را (که‌ تغییر یافته‌ بود) بازگردانیم‌، و در شهرهای‌ تو اصلاح‌ و آسایش‌ رابرقرار نماییم‌ تا بندگان‌ ستم‌کشیده‌ات‌ در امن‌ و آسودگی‌ باشند و احکام‌ضایع‌مانده‌ات‌ جاری‌ گردد.}
در خطبه‌ سی‌وسوم‌ نیز هدف‌ علی‌ (علیه السّلام) از تشکیل‌ حکومت‌، چنین‌ بیان‌ می‌شود:
قال‌ عبداللّ"ه‌ بن‌ العباس‌ ـ رضی‌ اللّه‌ عنه‌ ـ دخلت‌ علی‌ أَمیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌بذی‌قارٍ و هو یخصِف‌ نعله‌، فقال‌ لی‌: «ما قیمه‌ هذا النعل‌؟» فقلت‌: لا قیمه‌َ لها. فقال‌علیه‌السلام‌: «واللّه‌ لهی‌ أَحَب‌ُّ اءِلی‌َّ من‌ اءِمرتکم‌، اءِلاَّ أَن‌ْ أُقیم‌ حقّاً، اَو أَدفع‌ باطلاً».
{عبداللّه"‌ بن‌ عباس‌ گفت‌: در ذی‌قار (نام‌ موضعی‌ در نزدیکی‌ بصره‌) برامیرالمؤمنین‌، علیه‌السلام‌، هنگامی‌ که‌ پارگی‌ کفش‌ خود را می‌دوخت‌، واردشدم‌. پس‌ سؤال‌ فرمود: «قیمت‌ این‌ کفش‌ چه‌قدر است‌؟» عرض‌ کردم‌: ارزشی‌ندارد. فرمود: «به‌خدا سوگند که‌ این‌ کفش‌ نزد من‌ از امارت‌ و حکومت‌ بر شمامحبوب‌تر است‌، لکن‌ (من‌ قبول‌ چنین‌ امارت‌ و حکومتی‌ نموده‌ام‌، برای‌ اینکه‌)حقی‌ را ثابت‌ گردانم‌ یا باطلی‌ را براندازم‌.}

عنایت‌ شدید به‌ بیت‌المال‌ و دقت‌ در صرف‌ آن‌

امام‌ علی‌ (علیه السّلام) خطاب‌ به‌ گردانندگان‌ امور مملکتی‌ می‌فرمایند:
کتب‌ علیه‌السلام‌ الی‌ عمّاله‌: ادقّوا اقلامکم‌، و قاربوا بین‌ سطورکم‌، و احذفوا عنّی‌فضولکم‌، واقصدوا قصد المعانی‌، و ایاکم‌ والاکثار، فان‌ّ اموال‌المسلمین‌ لاتحتمل‌الاءضرار.(2)
{قلم‌های‌ خود را نازک‌ بتراشید، سطرها را نزدیک‌ به‌هم‌ بنویسید، عبارات‌ وکلمات‌ زاید را حذف‌ کنید، به‌ معنا و مفهوم‌ توجه‌ داشته‌ باشید و از زیاده‌روی‌ درنوشتن‌ پرهیز نمایید؛ زیرا به‌ اموال‌ مسلمانان‌ نمی‌توان‌ ضرر و زیان‌ واردساخت‌.}
در این‌ زمینه‌ نمونه‌های‌ فراوان‌ از نامه‌هایی‌ که‌ حضرت‌ (علیه السّلام) خطاب‌ به‌ کارگزاران‌ خودمرقوم‌ فرموده‌اند وجود دارد. برای‌ مثال‌ در نامه‌ چهل‌ویکم‌ نهج‌البلاغه‌، خطاب‌ به‌ پسرعموی‌ خودشان‌، نوشته‌اند:
فَاءنِّی‌ کُنْت‌ُ اَشْرَکْتُک‌َ فِی‌ اَمَانَتِی‌، وَ جَعَلْتُک‌َ شِعَارِی‌ وَ بِطَانَتِی‌، ... فَاتَّق‌ِ اللّه‌ وَارْدُدْاِلی‌" ه"ؤُلا"ءِ الْقَوْم‌ِ اَمْوالَهُم‌ْ، فَاِنَّک‌َ اِن‌ْ لَم‌ْ تَفْعَل‌ْ ثُم‌َّ اَمْکَنَنی‌ اللّه‌ُ مِنْک‌َ لاَعْذِرَن‌َّ اِلَی‌ اللهِفیک‌َ، وَ لاَضْرِبَنَّک‌َ بِسَیْفِی‌ الَّذی‌ ما ضَرَبْت‌ُ بِه‌ِ اَحَداً اِلاّ دَخَل‌َ النّارَ!
{تو را در امانت‌ خود شرکت‌ دادم‌، و محرم‌ کارهای‌ خویش‌ گردانیدم‌... ولی‌ همین‌که‌ دیدی‌ وضع‌ زمانه‌ تغییر کرد تو نیز از فرصت‌ استفاده‌ کردی‌ و از بیت‌المال‌برای‌ خود تصرف‌ نمودی‌. پس‌ از خدا بترس‌ و اموال‌ قوم‌ و ملت‌ را به‌ ایشان‌بازگردان‌ و اگر چنین‌ نکنی‌ و خداوند مرا یاری‌ رساند، با همان‌ شمشیری‌ که‌ به‌ هرکس‌ زده‌ام‌ راه‌ جهنم‌ را پیش‌ گرفته‌ است‌، آن‌ را بر فرِ تو نیز فرود خواهم‌ آورد.}
علی‌ (علیه السّلام) در خطبه‌ 215، جریان‌ خودش‌ با عقیل‌ و موضوع‌ نزدیک‌ ساختن‌ِ آهن‌گداخته‌ را به‌ بدن‌ِ وی‌ ذکر کرده‌ و در نامه‌ بیستم‌ خطاب‌ به‌ زیاد بن‌ ابیه‌ ــکه‌ در بصره‌ نیابت‌عبداللّه‌ بن‌ عبّاس‌ را داشت‌ــ فرموده‌ است‌:
وَ اِنّی‌ اُقْسِم‌ُ بِاللهِ قَسَماً صادِقاً، لَئِن‌ْ بَلَغَنی‌ اَنَّک‌َ خُنْت‌َ مِن‌ْ فَی‌ْءِ الْمُسْلِمین‌َ شَیْئاً صَغیراً اَوْکَبیراً، لاَشُدَّن‌َّ عَلَیْک‌َ شَدَّه‌ً تَدَعُک‌َ قَلیل‌َ الْوَفْرِ، ثَقیل‌َ الظَّهْرِ، ضَئیل‌َ الاْمْرِ، وَالسَّلام‌ُ.
{به‌خدا قسم‌ می‌خورم‌، قسمی‌ صادقانه‌. اگر به‌ من‌ خبر برسد که‌ در بیت‌المال‌مسلمانان‌، کم‌ یا زیاد، به‌ خیانت‌ تصرف‌ کرده‌ای‌، چنان‌ بر تو سخت‌ خواهم‌گرفت‌ که‌ کم‌مایه‌ و ذلیل‌ و خوارت‌ بگرداند، وَالسَّلام‌.}
در نامه‌ بیست‌وششم‌ نیز از این‌ قبیل‌ عبارت‌ها دیده‌ می‌شود:
وَ اِن‌َّ اَعْظَم‌َ الْخِیانَه‌ِ خِیانَه‌ُ الاْمَّه‌ِ، وَ اَفْظَع‌َ الْغِش‌ِّ غِش‌ُّ الاْئِمَّه‌ِ، والسَّلام‌ُ.
{و بزرگ‌ترین‌ خیانت‌ها، خیانت‌ به‌ مسلمانان‌ و پلیدترین‌ غش‌ و تقلب‌، غش‌ دربرابر پیشوایان‌ ملت‌ است‌.}

احتراز از اندوختن‌ مال‌ ...

متصدیان‌ امور حکومتی‌، باید با نظری‌ خالصانه‌ و صادقانه‌ گام‌ بردارند و برای‌ خوداموالی‌ ذخیره‌ نکنند. مولا علی‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ می‌فرمایند:(3)
قال‌َ علٌّی‌ (علیه السّلام) دخلت‌ُ بلادَکُم‌ بأَشمالی‌ هذِه‌ِ وَ رَحْلتی‌ و راحِلَتِی‌ هاهی‌ فاءن‌ أَناخرجت‌ من‌ بلادکم‌ بغیر ما دخلت‌ فاننی‌ من‌الخائنین‌.
{من‌ وارد این‌ شهر شدم‌ و، برای‌ قبضه‌ کردن‌ امور حکومت‌، لباسی‌ بر تن‌ داشتم‌ وبر مرکبی‌ سوار بودم‌؛ همین‌ مرکب‌ که‌ اکنون‌ زیرپای‌ من‌ است‌ و لباسی‌ که‌ الان‌دربر دارم‌ و آن‌ اندازه‌ از اثاثی‌ که‌ مسافری‌ به‌ همراه‌ دارد (مشکی‌، لیوانی‌ وقاشقی‌). اگر بعد از چند سال‌ حکومت‌، از این‌ شهر بیرون‌ روم‌ و چیزی‌ بیش‌ ازاین‌ همراه‌ داشته‌ باشم‌، بدانید که‌ نسبت‌ به‌ شما خیانت‌ کرده‌ام‌.}

زهد و ساده‌زیستی‌ گردانندگان‌ امور حکومتی‌

زهد با روان‌ شخص‌ مرتبط‌ است‌ و فرد زاهد با اینکه‌ امکان‌ استفاده‌ از نعمت‌های‌ فراوان‌را دارد، برای‌ رضای‌ خدا از آنها صرف‌نظر می‌کند تا زندگی‌ خود را با فقرا و محرومین‌ دریک‌ سطح‌ قرار دهد. از امام‌ (علیه السّلام) نقل‌ کرده‌اند:(4)
اِن‌َّ اللّه‌َ تَعالی‌" فَرَض‌َ عَلی‌" اَئِمَّه‌ِ الْعَدْل‌ِ اَن‌ْ یُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُم‌ْ بِضَعَفَه‌ِ النّاس‌ِ، کَیْلا یَتَبَیَّغ‌َبِالْفَقیرِ فَقْرُه‌ُ!
{خداوند بر پیشوایان‌ حق‌ واجب‌ کرده‌ است‌ که‌ وضع‌ زندگی‌ خود را با مردمان‌تنگدست‌ برابر و در یک‌ سطح‌ قرار دهند تا فقر و تنگدستی‌، فشاری‌ بر فقرا واردنکند.}
همچنین‌ از آن‌ حضرت‌ منقول‌ است‌:(5)
وَ اللهِ لَقَدْ رَقَعْت‌ُ مِدْرَعَتی‌ هذِه‌ِ حَتَّی‌ اسْتَحْیَیْت‌ُ مِن‌ْ رَاقِعِهَا.
{به‌خدا سوگند من‌ بر پیراهنی‌ که‌ به‌ تن‌ دارم‌، آن‌قدر وصله‌ زده‌ام‌ که‌ از آن‌ که‌(بدان‌) وصله‌ می‌زد، خجالت‌ کشیدم‌.}

امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر

امام‌ علی‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ فرموده‌اند:(6)
فَاِن‌َّ اللّه‌َ سُبْحانَه‌ُ لَم‌ْ یَلْعَن‌ِ الْقَرْن‌َ الْماضِی‌َ بَیْن‌َ اَیْدیکُم‌ْ اِلاّ لِتَرْکِهِم‌ُ الاْمْرَ بِالْمَعْرُوف‌ِوَالنَّهْی‌َ عَن‌ِ الْمُنْکَرِ.
{خداوند از این‌ جهت‌ ملل‌ گذشته‌ را مورد لعن‌ قرار داد که‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر را ترک‌ کرده‌ بودند.}
و یا در جای‌ دیگر می‌فرمایند:(7)
لاَ تَتْرُکُوا الاْمْرَ بِالْمَعْرُوف‌ِ وَ النَّهْی‌َ عَن‌ِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّی‌" عَلَیْکُم‌ْ اَشْرارُکُم‌ْ، ثُم‌َّ تَدْعُون‌َفَلا یُسْتَجاب‌ُ لَکُم‌ْ.
{هرگز امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را ترک‌ نکنید. زیرا در این‌ صورت‌ اشرار برشما مسلط‌ می‌شوند. هرگاه‌ دعا کنید، مستجاب‌ نخواهد شد.}

توجه‌ به‌ حال‌ فقرا و محرومین‌ و سعی‌ در فقرزدایی‌

در جای‌جای‌ نهج‌ البلاغه‌ از فقر و مشکلاتی‌ که‌ تنگدستی‌ برای‌ افراد ایجاد می‌کند،سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ و به‌ بیان‌ رابطه‌ فقر با جهل‌ و درد و مرض‌ و محرومیت‌های‌ اجتماعی‌و انواع‌ مشکلات‌ پرداخته‌ است‌:
وَالْفَقْرُ یُخْرِس‌ُ الْفَطِن‌َ عَن‌ْ حُجَّتِه‌ِ، وَ الْمُقِل‌ُّ غَریب‌ٌ فی‌ بَلْدَتِه‌ِ! (کلمه‌ قصار 3)
الْغِنی‌" فِی‌ الْغُرْبَه‌ِ وَطَن‌ٌ، وَالْفَقْرُ فِی‌ الْوَطن‌ِ غُرْبَه‌ٌ! (کلمه‌ قصار 53)
الْفَقْرُ الْمَوْت‌ُ الاْکْبَرُ! (کلمه‌ قصار 154)
یا بُنَی‌َّ، اِنّی‌ اَخاف‌ُ عَلَیْک‌َ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْه‌ُ، فَاِن‌َّ الْفَقْرَ مَنْقَصَه‌ٌ لِلدّین‌ِ، مَدْهَشَه‌ٌلِلْعَقْل‌ِ، داعِیَه‌ٌ لِلْمَقْت‌ِ! (کلمه‌ قصار 311)
در عبارات‌ فوِ، عواقب‌ و مشکلات‌ ناشی‌ از فقر به‌وضوح‌ مذکور است‌ و تصور نمی‌کنم‌چندان‌ نیازمند ترجمه‌ باشد و خلاصه‌ کلام‌ اینکه‌ امام‌ (علیه السّلام) فقر را مرگ‌ بزرگ‌ دانسته‌ است‌.فقر و تنگدستی‌ در دین‌ نیز اثر نامطلوبی‌ می‌گذارد و عقل‌ و خرد را سرگردان‌ می‌کند وباعث‌ می‌شود که‌ انسان‌ منفور شود. روزی‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) بر پیرمردی‌ نابینا عبورمی‌کرد که‌ دست‌ نیاز به‌ سوی‌ خلق‌ دراز می‌نمود و چون‌ دریافت‌ که‌ وی‌ نصرانی‌ است‌،فرمود:(8)
اءسْتَعْمَلْتُمُوه‌ُ حَتَّی‌" اءِذا کبرَ وَ عجزَ مَنعتُمُوه‌ُ أَنفقوا عَلَیْه‌ِ من‌ْ بیت‌ِالمال‌ِ.
{چندی‌ که‌ جوان‌ و مشغول‌ بود از او کار کشیدید، ولی‌ حالا که‌ پیر و ناتوان‌ شده‌است‌ به‌ او کمک‌ نمی‌کنید. باید از بیت‌المال‌ ارتزاِ شود و زندگی‌ کند.}
مطلب‌ مهم‌ دیگر، منشور مربوط‌ به‌ مالک‌ اشتر است‌ که‌ در عین‌ حال‌ هم‌ بسیار جالب‌و هم‌ بسی‌ جامع‌ است‌ و برای‌ کسی‌ که‌ می‌خواهد به‌ جامعیت‌ دین‌ اسلام‌ پی‌ ببرد، مطالعه‌آن‌ کافی‌ خواهد بود؛ فرمانی‌ که‌ در حقیقت‌ گویای‌ رابطه‌ تنگاتنگ‌ میان‌ اسلام‌ با سیاست‌است‌. جورج‌ جورداِ مسیحی‌، در کتاب‌ خود، با مقایسه‌ بین‌ منشور مالک‌ اشتر (نامه‌پنجاه‌وسوم‌ نهج‌ البلاغه‌) و منشور سازمان‌ ملل‌، از چهار جهت‌، اولی‌ را بر دیگری‌ برتری‌داده‌ است‌:
نخست‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) منشور خود را در بیش‌ از هزار سال‌ پیش‌ نوشته‌ است‌ ــ زمانی‌که‌ هنوز علم‌ و دانش‌ این‌ اندازه‌ وسعت‌ پیدا نکرده‌ بود؛
در ثانی‌ علی‌ (علیه السّلام) آن‌ را به‌تنهایی‌نوشت‌، ولی‌ وقتی‌ که‌ خواستند منشور سازمان‌ ملل‌ را بنویسند، آرای‌ متفکرین‌ ونویسندگان‌ِ سراسر دنیا را جمع‌ کردند و بعد از حک‌ و اصلاح‌ و آن‌هم‌ در عرض‌ چندسال‌ منشور مورد نظر را نوشتند؛
سوم‌ اینکه‌ علی‌ (علیه السّلام) منّتی‌ بر سر مردم‌ نگذاشت‌ ومنشور را نوشت‌ و آن‌ را با کمال‌ تواضع‌ در اختیار مالک‌ اشتر گذارد، ولی‌ نویسندگان‌منشور سازمان‌ ملل‌، همه‌ مردم‌ را وامدار خود دانسته‌ و می‌دانند؛
و بالاخره‌ چهارم‌ ومهم‌تر از همه‌ اینکه‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) این‌ را نوشت‌ و تا آخرین‌ قطره‌ خون‌ به‌ پای‌ آن‌ایستاد و بدان‌ عمل‌ کرد، ولی‌ هنوز مرکّب‌ منشور سازمان‌ ملل‌ خشک‌ نشده‌ بود که‌ همان‌نویسندگان‌ و پشتیبانان‌ آنها خون‌ها ریختند و فسادها برانگیختند.
حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام)، در اواسط‌ نامه‌ مذکور، خطاب‌ به‌ مالک‌ می‌فرماید:(9) «ثُم‌ اللّه‌َ اللّه‌َفی‌ الطَّبقَه‌ِ السُّف"لی‌"» (از خدا در قبال‌ِ طبقه‌ محروم‌ اجتماع‌ و مساکین‌ و محتاجین‌ بترس‌.)،چه‌ در این‌ طبقه‌ افراد آبرومندی‌ هستند که‌ از لحاظ‌ اقتصاد زندگی‌ در مضیقه‌اند. سپس‌فرمود: «فان‌ّ للاقصی‌" منهم‌ مثل‌الذی‌ للادنی‌"» (آن‌ کس‌ از فقرا و محرومین‌ که‌ در دورترین‌نقطه‌ مملکت‌ است‌ همان‌ حقی‌ را دارد که‌ نزدیک‌ترین‌ آنها به‌ شما.)، «و کل‌ٌ قداسترعیت‌َحَقّه‌» (پس‌ در برابر حق‌ همه‌ آنان‌ مسئولیت‌ داری‌)، «...فلا یشغلنّک‌ عَنْهُم‌ْ بطرٌ» (و مباداخوشگذرانی‌ و سرگرمی‌ در تنعم‌، تو را از حال‌ ایشان‌ غافل‌ کند.).
درباره‌ این‌ موضوع‌، مطلب‌ فراوان‌ است‌ و علی‌ای‌حال‌ امام‌ (علیه السّلام) در اینجا بیش‌تر توجه‌به‌ حال‌ محرومین‌ و سعی‌ و کوشش‌ در فقرزدایی‌ از آنان‌ دارد.

وحدت‌ و اتحاد مسلمانان‌

اتحاد و یکپارچگی‌، از عناصر اصلی‌ حکومت‌ اسلامی‌ از منظر علی‌ (علیه السّلام) به‌ شمارمی‌رود. افکار باید با هماهنگی‌ کار کنند تا در پیشرفت‌های‌ زندگی‌ موفق‌ باشند، ولی‌اختلاف‌ باعث‌ می‌شود که‌ فکرها به‌ تخریب‌ یکدیگر بپردازند:
الخِلاف‌ُ یهدم‌ الرأی‌(10)
{اختلاف‌، همیشه‌ فکرها را ویران‌ می‌کند.}
در خطبه‌ قاصعه‌ که‌ طولانی‌ترین‌ خطبه‌های‌ نهج‌ البلاغه‌ است‌ نیز تذکرات‌ فراوانی‌ در این‌باب‌ به‌ چشم‌ می‌خورد:(11)
فَانْظُرُوا کَیْف‌َ کانُوا حَیْث‌ُ کانَت‌ِ الاْمْلاءُ مُجْتَمِعَه‌ً، وَ الاْهْواءُ مُؤْتَلِفَه‌ً، وَالْقُلُوب‌ُمُعْتَدِلَه‌ً، وَ الاْیْدی‌ مُتَرادِفَه‌ً، وَ السُّیُوف‌ُ مُتَناصِرَه‌ً، وَ الْبَصائِرُ نافِذَه‌ً، وَ الْعَزائِم‌ُواحِدَه‌ً.
{پس‌ نظر کنید چه‌ می‌کردند، آن‌ هنگام‌ که‌ همه‌ ملت‌ با هم‌ ائتلاف‌ و اتحادداشتند، دل‌ها به‌ هم‌ نزدیک‌ بود، دست‌ها برای‌ یکدیگر کار می‌کرد، و شمشیرهاشان‌ پشت‌ و پناه‌ همدیگر و دیدگان‌ به‌ یک‌ سو دوخته‌ و تصمیم‌هایگانه‌ بود.}
در آن‌ صورت‌:
اَلَم‌ْ یَکُونُوا اَرْباباً فِی‌ اَقْطارِ الاْرَضین‌َ، وَ مُلُوکاً عَلی‌" رِقاب‌ِ الْعالَمین‌َ؟ فَانْظُرُوا اِلی‌" مَاصَارُوا اِلَیْه‌ِ فِی‌ آخِرِ اُمُورِهِم‌ْ، حِین‌َ وَقَعَت‌ِ الْفُرْقَه‌ُ، وَ تَشَتَّتَت‌ِ الاْلْفَه‌ُ، وَاخْتَلَفَت‌ِالْکَلِمَه‌ُ وَالاْفْئِدَه‌ُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِین‌َ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحارِبِین‌َ، قَدْ خَلَع‌َ اللّه‌ُ عَنْهُم‌ْ لِباس‌َکَرامَتِه‌ِ، وَ سَلَبَهُم‌ْ غَضارَه‌َ نِعْمَتِه‌ِ، وَ بَقِی‌َ قَصَص‌ُ اَخْبارِهِم‌ْ فِیکُم‌ْ عِبَرَه‌ً لِلْمُعْتَبِرِین‌َمنکم‌.
{آیا همان‌ها در آن‌ موقع‌ در حال‌ ترقی‌ و تکامل‌ نبودند و آیا آن‌ همه‌ قدرت‌نداشتند؟ ولی‌ همان‌ ملت‌ها هنگامی‌ که‌ با هم‌ افتراِ و اختلاف‌ پیدا کردند وکلماتشان‌ با یکدیگر متفاوت‌ شد و جناح‌بندی‌ها میان‌ آنها به‌وجود آمد، خداوندلباس‌ کرامت‌ را از آنان‌ سلب‌ کرد و نعمت‌ها را از آنها گرفت‌ و اخبار ایشان‌ برای‌ مابه‌ عنوان‌ پند و موعظه‌ باقی‌ ماند.}
امام‌ (علیه السّلام) در خطبه‌ 112 نیز می‌فرماید:(12)
وَ اِنَّما اَنْتُم‌ْ اِخْوان‌ٌ عَلی‌" دین‌ِ اللّه‌ِ، مَا فَرََِّ بَیْنَکُم‌ْ اِلاّ خُبْث‌ُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمائِرِ.
{به‌درستی‌ که‌ شما برادران‌ دینی‌ هستید و آنچه‌ باعث‌ اختلاف‌ بین‌ شما می‌شود،خبث‌ سرائر و سوءِ ضمایر است‌.}
بر متصدیان‌ امور مملکتی‌ است‌ که‌ همیشه‌ مردم‌ را در جریان‌ کارها قرار دهند، لذاعلی‌(علیه السّلام) خطاب‌ به‌ مالک‌ اشتر تأکید می‌فرماید:(13)
وَ اِن‌ْ ظَنَّت‌ِ الرَّعِیَّه‌ُ بِک‌َ حَیْفاً فَاَصْحِرْ لَهُم‌ْ بِعُذْرِک‌َ، وَ اعْدِل‌ْ عَنْک‌َ ظُنُونَهُم‌ْ بِاِصْحارِک‌َ.
{و اگر گمان‌ِ بدی‌ در میان‌ مردم‌ درباره‌ تو رفت‌، عذر خود را برای‌ آنان‌ بیان‌ کن‌ ومطالب‌ را برایشان‌ روشن‌ نما تا بدگمانی‌ برای‌ کسی‌ باقی‌ نماند.}

ندادن‌ میدان‌ و فرصت‌ کسب‌ِ امتیاز و سوءاستفاده‌ از موقعیت‌ ...

امام‌ علی‌ (علیه السّلام) در همان‌ نامه‌ خطاب‌ به‌ مالک‌ در این‌باره‌ متذکر می‌شود:(14)
ثُم‌َّ اِن‌َّ لِلْوالی‌ خاصَّه‌ً وَ بِطانَه‌ً، فیهِم‌ُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُل‌ٌ، وَ قِلَّه‌ُ اِنْصاف‌ٍ فی‌ مُعامَلَه‌ٍ،فَاحْسِم‌ْ مادَّه‌َ اُول"ئِک‌َ بِقَطْع‌ِ اَسْباب‌ِ تِلْک‌َ الاْحْوال‌ِ.
{بدان‌ که‌ همیشه‌ برای‌ والی‌ و فرمانروا، نزدیکان‌ و خواص‌ و بطانه‌ و محرم‌ کارهاوجود دارد و در میان‌ آنها درازدستی‌ به‌ مال‌ مردم‌ و امتیازخواهی‌ و بی‌انصافی‌فراوان‌ است‌. پس‌ این‌ قبیل‌ کارها را قطع‌ کن‌.}
همچنین‌ در کلام‌ ائمه‌ اطهار (علیهم‌السلام‌) سفارشات‌ فراوانی‌ وجود دارد که‌ در هرشرایطی‌ باید جلوی‌ دادن‌ِ امتیازها را گرفت‌.

پنهان‌ نکردن‌ کارها از مردم‌ و ...
سعی‌ در جلب‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌

امام‌ (علیه السّلام) در این‌باره‌ خطاب‌ به‌ مالک‌ می‌فرمایند:(15)
وَلْیَکُن‌ْ اَحَب‌ُّ الاْمُورِ اِلَیْک‌َ اَوْسَطَها فِی‌ الْحَق‌ِّ، وَ اَعَمَّها فِی‌ الْعَدْل‌ِ، وَ اَجْمَعَها لِرِضَی‌الرَّعِیَّه‌ِ
{محبوب‌ترین‌ کارها نزد تو، در اداره‌ امور مملکتی‌، مراعات‌ میانه‌روی‌ در حق‌، وعمومیت‌ دادن‌ِ آن‌ در برابری‌ و دادگری‌ است‌ که‌ سبب‌ خوشنودی‌ِ بیش‌ترِ رعیت‌می‌شود.}
و اصولاً در نظر آن‌ حضرت‌ که‌ معتقدند:(16)
فَاِن‌َّ سُخْط‌َ الْعامَّه‌ِ یُجْحِف‌ُ بِرِضَی‌ الْخاصَّه‌ِ،
{زیرا ناخوشنودی‌ِ همگان‌، رضایت‌ تعدادی‌ اندک‌ را پایمال‌ می‌کند}،
جلب‌ رضایت‌ چند نفر معدود میزان‌ نیست‌ و ملاک‌ رضایت‌ عموم‌ مردم‌ است‌. لذا تاکیدمی‌نمایند:(17)
وَ اِنَّما عِمودُ الدّین‌ِ، وَ جِماع‌ُ الْمُسْلِمین‌َ، وَ الْعُدَّه‌ُ لِلاْعْداءِ، الْعامَّه‌ُ مِن‌َ الاْمَّه‌ِ؛ فَلْیَکُن‌ْصَغْوُک‌َ لَهُم‌ْ، وَ مَیْلُک‌َ مَعَهُم‌ْ.
{همانا کسانی‌ که‌ دین‌ را حامی‌اند، و سبب‌ اجتماع‌ مسلمانان‌، و مهیا برای‌ مقابله‌با دشمنان‌، عامّه‌ امت‌ هستند. پس‌ باید با آنان‌ همراه‌ باشی‌ و میلت‌ به‌ سوی‌ آنهاباشد.}
از همین‌ رو است‌ که‌ می‌فرمایند:(18)
وَ اِن‌َّ اَفْضَل‌َ قُرَّه‌ِ عَیْن‌ِ الْوُلاه‌ِ اسْتِقامَه‌ُ الْعَدْل‌ِ فِی‌ الْبِلادِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّه‌ِ الرَّعِیَّه‌ِ.
{نور چشم‌ وُلات‌ و فرمانروایان‌ آن‌ است‌ که‌ عدالت‌ در شهرها و بلاد حکمفرماشود و رعیت‌ و مردم‌، همه‌، فرمانروا را دوست‌ داشته‌ باشند.}

محبت‌ و احترام‌ به‌ مردم‌ و حفظ‌ کرامت‌ آنان‌

مولای‌ متقیان‌ (علیه السّلام) در این‌ خصوص‌ فرموده‌ است‌:(19)
وَ اَشْعِرْ قَلْبَک‌َ الرَّحْمَه‌َ لِلرَّعِیَّه‌ِ، وَ الََْمحَبَّه‌َ لَهُم‌ْ، وَ اللُّطْف‌َ بِهِم‌ْ، وَلاَ تَکُونَن‌َّ عَلَیْهِم‌ْ سَبُعاًضارِیاً تَغْتَنِم‌ُ اَکْلَهُم‌ْ، فَاِنَّهُم‌ْ صِنْفان‌ِ: اِمَّا اَخ‌ٌ لَک‌َ فِی‌ الدِّین‌ِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَک‌َ فِی‌ الْخَلْق‌ِ.
{مالکا، باید دلت‌ از رحمت‌ و محبت‌ مردم‌ مالامال‌ باشد و لطف‌ و دوستی‌نسبت‌ به‌ آنان‌ روا داری‌، و نباید همچون‌ جانور درنده‌یی‌ خوردن‌ آنها را غنیمت‌شماری‌؛ زیرا مردم‌ دو صنف‌ هستند: گروهی‌ برادر دینی‌ تواند، و دسته‌یی‌ اگر چه‌مسلمان‌ نیستند اما مثل‌ تو انسان‌ و محترم‌اند و حفظ‌ حرمتشان‌ لازم‌ است‌.}
در کلمه‌ قصار سی‌وششم‌ آمده‌ است‌ هنگامی‌ که‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) برای‌ جنگ‌ صفین‌به‌ شام‌ می‌رفت‌ دهاقین‌ و رعایای‌ شهر انبار، به‌ احترام‌ پیاده‌ شدند و در رکاب‌ آن‌ حضرت‌حرکت‌ کردند و پیشاپیش‌ ایشان‌ دویدند («وَ قَدْ لِقَیه‌ُ عِنْدَ مَسِیْرِه‌ِ علیه‌السلام‌ُ الی‌" الشَّام‌ِدَهَاقین‌ُ الاَنبارِ، فَتَرَجَّلُوا لَه‌ُ و اشتدوا بین‌َ یدیه‌ِ»). حضرت‌ بسیار ناراحت‌ شدند و از آنان‌پرسیدند: «مَا ه"ذَا الَّذی‌ صَنَعْتُمُوه‌ُ؟» (این‌ چه‌ کاری‌ است‌ شما کردید؟). آنها پاسخ‌ گفتند:«خُلُق‌ٌ مِنّا نُعَظِّم‌ُ بِه‌ِ اُمَراءَنا!» (این‌ خوی‌ ما است‌ که‌ امیران‌ بلاد خود را بزرگ‌ می‌شماریم‌).سپس‌ امام‌ (علیه السّلام) فرمودند: «وَ اللهِ مَا یَنْتَفِع‌ُ بِه"ذا اُمَراؤُکُم‌ْ! وَ اِنَّکُم‌ْ لَتَشُقُّون‌َ عَلی‌" اَنْفُسِکُم‌ْ فی‌دُنْیاکُم‌ْ، وَ تَشْقَوْن‌َ بِه‌ِ فی‌ آخِرَتِکُم‌ْ.» (به‌خدا سوگند اُمرایتان‌ از آن‌ سودی‌ نَبَرند! و شما دردنیایتان‌ خود را به‌ سختی‌ می‌آزارید، و به‌ آخرت‌ نیز خویشتن‌ را بدبخت‌ می‌دارید.)
در اینجا تأکید می‌کنم‌ که‌ امروز زمانه‌ فرِ کرده‌ است‌، اما در آن‌ زمان‌ این‌ کارها اهانت‌محسوب‌ می‌شد و از دیدگاه‌ حضرت‌ علی‌ (علیه السّلام) با کرامت‌ انسان‌ منافات‌ داشت‌.